فرایندِ انتقاد از فقه
زندگیِ تقلیدمحور انتقاد از فقه را دشوار نموده است. در گذشته نقدِ فقه
آنچنان در نظرها مهم جلوه نمی کرد امّا امروزه که فقه به عرصه حقوقی و
قانونی کشیده شده است نقدِ مباحثِ فقهی بسیار گسترش یافته است. فقه در قدیم
در خُرده رفتارهای مردم و به نوعی زیستِ شخصی انسان ها جریان داشته است
امّا با ظهورِ جریانِ انقلابِ اسلامی در ایران فقه به حوزه رفتارِ عمومی
گسترشِ چشم گیری یافت و از این روی موردِ انتقاداتِ بیشتری قرار گرفت.
سروکارِ نقدِ فقه در گذشته با متخصصین و به تعبیری با روحانیانِ فقیه و یا
دلبسته فقه بود. اگر فردی گزاره ای فقهی را نقد می نمود هرچند با واکنش های
تند و تیزی مواجهه می گردید لیکن افرادِ مقابلِ او فقهاء و روحانیان بود
ولی امروزه جایگاه فقه و فقاهت مُدّعیانِ گسترده تری دارد، علاوه بر
مبلغانِ دینی مردم نیز خود را با منتقدینِ فقه درگیر می کنند. زندگیِ
تقلیدمحور در گذشته شخصی و در زمانِ ما عمومی گردیده است. نمونه مسئله
حجابِ زنانِ مسلمان می باشد، در قبل از انقلابِ اسلامی زنان همواره آزادانه
با پوششِ انتخابی خودشان تردد می کردند و یا به کار مشغول بودند ولی بعد
از انقلابِ اسلامی قوانینِ فقهی یکباره جایگاهِ حقوقی و قانونی گشت و خیلی
از زنان مجبور شدند حجاب را برخلافِ میل شان بپذیرند. گام به گام حجاب از
یک مسئله شخصیِ فقهی به هویّتی اجتماعی و عمومی یافت و مساوی با عفت عمومی
تعبیر شد و زنانِ بی حجاب را عمومِ مردم به قضاوت می نشستند و آنان را به
بی عفتی و ناهنجاریِ شخصیتی و هویّتی متهم می کردند. این سلوکِ رفتاری هنوز
در بینِ متدینان رواجِ ویژه ای دارد که زنانِ بی حجاب یا کم حجاب را بی
عفت و خودفروش و پدران و شوهرانشان را بی غیرت می خوانند.
سختیِ نقدِ فقه از این جهت دوچندان گردید که عمومِ مردم خود درباره گزاره
های فقهی و باورهای دینی اظهار نظر می کردند، اگر کسی فقهِ عمومی را پاس می
داشت او را تکریم و اگر کسی به نقدِ آن می پرداخت او را توبیخ می نمودند.
قضیه نگهداری از حیواناتِ خانگی به خصوص سگ ها از همین روی موردِ اهمیّت
هستند که خودِ متدینان، باورهای متفاوتِ دینی و غیردینی به نگهداری سگ ها
را طرد می کنند. چنین رفتارهایی باعث می گردد فقه پژوهان کمی خودسانسوری را
چاشنی قلمِ خود کنند. این خودسانسوری حتّی در بینِ فقهاءِ دینی نیز رواج
یافت، یکی از مراجعِ معاصرِ پاکستان که برخلافِ عقیده اش خمس را قبول داشته
و فقط از پذیرفتنِ آن خودداری می کرده است موردِ توهین و توبیخِ شدید مردم
و حتّی علمایِ دیگر کشورها قرار گرفت. معروف است محمّد فاضلِ لنکرانی در
درس های فقهیِ خود سیگار کشیدن در ماهِ رمضان برای روزه داران را حکمِ
جوازِ فقهی داده ولی در رساله عملیهِ خود به حرمتِ چنین کاری حکم کرده است.
این خودسانسوری ها بیشتر ترس از مواجهه با عقایدِ درازآهنگِ مردم می باشد.
هرچند، چندسالی می باشد که نقدِ فقه نیز به عرصه عمومی راه یافته است. به
طورِمثال عمومِ دیندارانِ حاضر تفاوت های حقوقی بینِ زنان و مردان را نمی
پذیرند و یا در موضوع های اقتصادی، مبانیِ اقتصادِ اسلامی را در زندگیِ خود
راه نمی دهند. این موضوع باعثِ تغییرِ روش فقه پژوهانی همچون امیرحسین
ترکاشوند و... در نقدِ فقه شده است. ترکاشوند در روشِ خود نخست به
دیندارانِ سنتی نظراتِ ناگفته و یا ناشنیده را بازگو می کند، این نظرات
الزاماً از همان مکتبی صادر شده است که دینداران خود را به آن منتسب می
کنند، و در گامِ دوّم به نقدِ مبانی فقهی می پردازد. این روش باعثِ
خودآگاهی دینداران نسبت به مسائلی می شود که می باید با رسمیّت شناختنِ
مکتبِ شان، به آن باور داشته باشند. به عبارتی در این روش ضعف هایِ فقه که
پتانسیلِ خشونت ورزی و یا ناسازگاری با زیست ِاخلاقی دارند برایِ خودآگاهیِ
مردم بازگو گشته و سپس به نقدِ چنین گزاره هایی اهتمام می شود. به عنوانِ
مثال :
"مهریه و نفقه از این جهت است که مرد کابین جنسی زن را مالک شود به گونه ای
که مرد در همه زمان ها و همه مکان ها می تواند از همسرِ خود لذت ببرد".
چنین روشی از سویی مردم را به یکسری ناآگاهی های درون مکتبی آشنا می سازد و
از سویِ دیگر ضعف های فقهی که به آن ها نقد وارد است را روشن و خاص می کند
و همین باعث می گردد خودِ مردم تغییراتِ فقهی را از سویِ فقه نویسانِ سنتی
مطالبه کنند و بجایِ آنکه فقه پژوهان خود به عرصه انتقادِ از فقه وارد
شوند، متولّیانِ فقه بر اساسِ مطالبه های عمومی خود نظراتِ فقهی را بازنگری
کنند. این روش از نقدِ فقهی هرچند توسطِ اینجانب دنبال می شود ولی شاخص
ترین فردِ مُلزم به این روش امیرحسینِ ترکاشوند مؤلفِ کتاب «حجاب شرعی در
عصر پیامبر» می باشد.
آنچنان که من تأمل کرده ام، می توان درباره فرایندِ انتقاد از فقه پنج گونه روش را نام برد :
الف) نقدِ فقهِ عمومی از منظرِ معرفتی،
ب) نقدِ انسانی فقهِ عمومی،
ج) نقدِ معرفتی – انسانی فقهِ عمومی،
د) نقدِ بنیادهای فقه،
ر) نقدِ کارآمدیِ معرفتی فقه.
مراد از «فقهِ عمومی» آن وجه از فقه است که در عمومِ مسلمانان مورد عمل قرار می گیرد و فقیهان آن را رواج می دهند.
دسته (الف) که بیشتر شاملِ روحانیانِ منتقد می گردد کسانی هستند که فقهِ
عمومی را ناپسند دانسته و در جستجویِ حقیقتِ فقه می باشند، به عبارتِ دیگر
اینان فقهِ عمومی را موجّه از سویِ شارعِ مقدّس(خداوندگار) ندانسته و عقیده
دارند فقیهانِ سنتی(مبلغانِ فقهِ عمومی) در معرفت/شناختِ خود نسبت به
متونِ مقدّس به خطا رفته اند و تلاش خواهند کرد خطایِ آنان را برطرف کنند.
دسته (ب) گروهی می باشند که مباحثِ فقهی را جدای از بحثِ صحت یا ناصحتی
معرفتی/شناختی و از منظرِ انسانی(حقوق/بشری/حقوقِ بشری) نقد می کنند؛ در
این گروه، محور با کمتر رنج کشیدنِ انسان است، یعنی آن گونه فقه را به نقد
می کشند که آدمی را از بندها/تکلیف ها رها و رنجشِ وی را بکاهند.
دسته (ج) افرادِ معدودی اند که می کوشند هم به حقیقتِ فقه نزدیک شوند و هم
اینکه در این تقرّب جویی رنجِ زیستنِ آدمی را کاش دهند، آنان عقیده دارند
می توانند تفسیری از فقه به دست دهند که هم سازگار با مبانی قُدسی باشد و
هم اینکه حقوقِ انسان ها را پاسداری کند.
دسته (د) هم افرادی معدود هستند؛ در تمامی مواردِ گفته شده، افراد به صورتِ
موردی و مصداقی (نه ساختاری) به نقدِ فقه می پرداختند و به تعبیری احکامِ
فقهی را نقد می کردند امّا در این گروه افراد منتقدِ فرایندِ تشریع و یا
اصولِ استنباطِ فقه می باشند، اینان عقیده دارند نه تنها مبانی فقهی با
شیوه زیستن و حقوقِ آدمی ناسازگار است بلکه اصول و فروعی که برای استنباطِ
احکامِ دینی استفاده می شوند هم دچارِ نقصان و نیازمندِ بازنگری است.
دسته (ر) عقیده دارند که بعضی از احکامِ فقهی آنچنان که فقهِ عمومی مطرح می
کند نبوده و نیازمندِ بازنگری است، امّا عمل به فقه را ناکارآمد توصیف
کرده اند. این گروه عقیده دارند که می توان در بعضی از مباحثِ فقهی نقدِ
معرفتی داشت ولی از سویی عملِ مکلّفانه به متونِ مقدّس را ناکارآمد برای
شیوه های زندگیِ در زمانِ حاضر می دانند؛ به نظرم نزدیک ترین دسته به این
گروه، دسته (د) می باشد.
تتبعاتِ من نشان می دهد روشِ انتقادِ امیرحسین ترکاشوند از فقه با دسته (ج)
خوانشِ مناسبی دارد. ترکاشوند از سویی می خواهد با نقدِ موردیِ فقه، یک
رویکردِ حقیقی به احکام بدهد و تحریف ها را بزداید و از سویِ دیگر این
بازنگری ها را در خدمت آرام زیستنِ انسان دربیاورد؛ نیم نگاهی به کتاب های
«حجاب شرعی در عصر پیامبر» و «نسخ سنگسار توسط اسلام» این موضوع را تأیید
می کند. وی در کتابِ حجاب، پوششِ زن را به گونه ای بازنگری می کند که پوشش
های امروزین را برخلافِ سنّت های شرعی می خواند و از سویِ دیگر دغدغه این
را دارد که از خشونت هایی که علیهِ زنانِ بی حجاب می شود بکاهد و به مردم
بگوید حجابِ این چنینی زن در صدرِ اسلام و در میانِ متون فقهی توجیهِ شرعی
ندارد.
شیوه دیگری که ترکاشوند اعمال می کند آن است که حوزه انتقاد از فقه در میان
«متخصصین» را به حوزه «عمومی» انتقال می دهد. وی با انتشارِ نوشته هایی که
بیانگر مواردِ ناکارآمد فقه در روزگارِ کنونی است، از مردم خواهانِ
نظرخواهی و تأمل است «که آیا چنین نظریه های فقهی، تابِ اعمال شدن در
اجتماع را دارند؟» و «مردم چگونه با اعمالِ چنین نظریه هایی برخورد خواهند
کرد؟». دوره ای که فقیهانی، فقه را بر مدارِ «تکلیف پروری» نقد می کردند یا
ترویج می دادند به سر رسیده و امروزه «فهمِ مردم از دین» به صورتِ چشم
گیری فزونی یافته است به همین دلیل روشِ ترکاشوند را می توان به نوعی
«مواجهه فقهِ عمومی با مردم» دانست تا خودِ آنان تصمیم گیری کنند چنین
احکامی را به زندگی خود راه می دهند و یا خواستارِ بازنگری یا حذفِ آن
هستند.
ترکاشوند خواهانِ فهمِ عمومی از دینی است که مردم قرن هاست پیروِ آن هستند.
فقه تکلیف مدار که مردم را صاحب نظر در حوزه دین نمی داند، به نوعی عقیده
دارد که مردم «محجور»اند و باید برای آنان قوانینی وضع کند.