محمد موسوی عقیقی

تَن-زنانگی در تاریخ اسلام

سه شنبه, ۱۶ شهریور ۱۴۰۰، ۱۲:۱۱ ب.ظ

 

هر از گاهی تعدادی از مهاجران حبشی، کنارِ مسجد پیام آور اسلام گرد می‌آمدند و می‌نواختند. محمد(ص) هم همسر جوان و محبوب اش عائشه را صدا می زد تا نوازندگان را تماشا کند. گاهی نیز او را به دوش می‌گرفت تا عائشه بهتر نواختن و رقصیدن حبشیان را تماشا کند. گاهی عُمَر بن خطاب، که اکنون خلیفۀ دوم مسلمانان شناخته می‌شود، مانع اجرای برنامه توسط حبشیان می‌شد، با این حال محمد(ص)، عُمَر را نهی می‌کرد.

این مضمونِ گزارشی است که محمد بن اسماعیل بخاری متوفای 256ه.ق، در کتاب «صحیح البخاری» نقل کرده است. بنا ندارم که اصرار کنم این گزارش عینِ واقع است، می‌تواند باشد، می‌تواند هم نباشد؛ بررسی این موضوع فرصت دیگری را می‌طلبد. مهم است که این گزارش و مانند آن، در بیش از 1200 سال پیش جعل شده است. فرض بگیریم اصلاً این گزارش معتبر نیست. همانطور که گفتم اصراری هم ندارم، از این جهت که هدف من نگرش جامعه شناسانه به این دست از گزارش‌های تاریخی است.

نیز پیش‌تر، داستانی را از محمد ابن ماجه متوفای 273ه.ق، بیان کردم که نشان از فعالیتِ قدرت مند زنان صدر اسلام داشت.(1) از نگاه من، چنین گزارش‌هایی نشان می‌دهد که زنان در صدر اسلام، هرچند به لحاظ حقوقی برابر نبودند، یا اینکه هویت زنان، چندان مثال زدنی نبود اما زیستِ محمد(ص) با زنان (نه تنها همسران‌اش) نشان می‌دهد که او البته به نسبتِ ملاک‌ها و معیارهای اجتماعی زمانۀ خود به زندگی زنانه حرمت می‌گذاشت. تاریخ قابل انکار نیست، که پیام‌آور ما، زن دوست بود. جملۀ او معروف است که گفته، سه چیز را بسیار دوست دارد، «زن، عطر و نماز». این را محمد ابن خزیمه متوفای 311ه.ق نقل کرده است. مورخان، هرچند امروزه گزارش‌هایشان نقل می‌شود برای بی‌اخلاق نشان دادن محمد(ص)، هیچ اشاره‌ای به زمختیِ خُلقی و رفتاری مردانه و میل به چیرگی پیام‌آوراسلام در مواجهۀ با زنان، نکرده‌اند.

در گزارش‌های تاریخی بیان شده است که وقتی محمد(ص) بر قبیلۀ یهودی «بنی‌نضیر» چیره شد، دختر حیی بن أخطب به نام «صفیه» را به جمع زنانِ خود افزود؛ اما پیش از آن به نزد صفیه رفت و نظر او را دربارۀ میل به این ازدواج پرسید، صفیه پاسخ مثبت داد، با آنکه محمد(ص) وعده داده بود اگر اشتیاق و میلی وجود ندارد، صفیه می‌تواند برود.

این چنین گزارش‌هایی نشان می‌دهد که حداقل در دو قرن نُخست اسلام، تاریخ‌نگاران متقدّم نتوانسته‌اند زنانه‌گی و ارتباط پیشوای مسلمانان با زنان را نادیده بگیرند. تاریخ‌نگاران در نقل یا تفسیر گزارش‌های خود، زنان را جان داران قابل احترام می‌دیده‌اند و نوعِ کنش محمد(ص) و البته سایر پیشوایان دینی از جمله خلفای او و امامانِ اهل بیت را توجیه‌گرانه ردّ نکرده‌اند. عاشقانه زیستن و حرمت این افراد به زنان، نمی‌تواند انکار شود.

اما تاریخ نگاران میانه، معاصر و متأخر سعی کرده‌اند در پیشبُرد اهداف کلامی الاهیاتی، تاریخ را از شورانگیزی زیست زنانه بکاهند و صرفاً زنان را از دریچه‌های روایت‌های متصلب و نتایج فقهی ببینند. از عائشه، همسرِ محمد(ص) گزارش‌های زیادی نقل شده که بی‌پرده از ایامِ ماهانۀ زنان سخن می گفت، کسی هم او را ملامت نمی‌کرد، و سرکوفت‌ها و نهی‌ها همگی نظریات اسلام‌شناسان بوده است. این موارد بازگو می‌کند که زنان هرچند حقوق و هویّت کم‌تر و ناپایدارتری نسبت به مردان داشته‌اند، اما تنِ زنانه و خصلت‌های بدنی‌شان هیچگاه مورد سرزنش و تذکر نبوده است. رَوایت‌های بسیاری وجود دارد که زنان به خصلت‌های ناخوش متهم شده‌اند، نیز رَوایت‌های بسیاری هم وجود دارد که خصلت‌های نیکِ زنان را هرچند نسبت به فهم زمانه برشمرده‌اند. از نگاه من، اینکه زنان به «نقصِ عقلی و ایمانی» شناخته می‌شدند، می‌تواند حداقل در یک قرن نُخست اسلام قابل قبول باشد، اما اینکه «زنان نباید از خانه خارج شوند»، با دلایلی همچون حُکمی بودن گزارش و مطابق نبودن با سیرۀ رفتاری زنان قرن نُخست، نمی‌تواند مقبول باشد. در این نگاه، «نقص حقوقی و هویتی» زنان با ملاک‌ها و معیارهای اجتماعی صدر اسلام هماهنگ است، اما «محدودیت سازی آزادی و تنِ زنانه» مصحولِ قرون بعدی، توسط مسلمانانی است که می‌خواسته‌اند زنان «تابو» باشند. به عنوان مثال، بلوغ جنسی که فرایندِ طبیعی تن است، و در جزیرة العرب هم پذیرفته شده بوده، در متون فقهی به سنّ خاصی تقلیل می‌یابد، یا ارتباط جنسی با کودک که در متون فقهی بیان شده، متضمن هیچ گزارش روایی حُکمی نیست و صرفاً تفسیر فقیهانه است، و با اینکه مهریه یک آداب عرفی محسوب می‌شده، در متون فقهی به «عوض البضع» تعبیر شد که به وسیلۀ آن مرد مالکِ تنِ جنسی زن می‌شود. دقیقاً مشکل از جایی شروع می‌شود که کاستی‌های حقوقی و هویتی زنان، حُکم می‌شود برای محدودسازی آنان و جنسی کردن تن و زنانگی‌شان.

گزارش‌هایی نشان می‌دهد که زنان پیش از اسلام، با اینکه حقوق والاتری نسبت به بعد از اسلام نداشتند، اما تا حدودی مالک تن و مُختارِ تصمیم‌های خود بوده‌اند. بعد از اسلام نیز، ما محدودیتی از جانب پیشوایان دینی در یک قرن نُخست اسلام نمی‌بینیم. همچنانکه تاریخ نشان می‌دهد، زنان مدینه که در مرکزیت حکومتِ مکّه (قبل و بعد از اسلام) نبوده‌اند، استقلال خود را در سپهرِ حکومتِ مردانه، نگه داشته‌اند و بعد از ورود محمد(ص) به مدینه، به روی زنان مکّه تأثیر گذاشتند. این خاصیت هر جامعه‌ای است که خصلت‌های نیک و بد خود را در نسل‌های بعد از خود، به امانت می‌گذارد. تَن‌آزادی زنان در پیش از اسلام، به بعد از اسلام هم کشیده شد. زِعِو مَگن در کتابِ «فضیلت‌های تنانه: شهوت و طهارت در فقه اولیۀ اسلامی» توضیح می‌دهد که مسلمانان اولیه به موضوع سکسوالیته و اساساً تنِ زنانه نگاهی مثبت و فارغ از خوارشماری ها است. او سپس بحث درازی را پیرامون «ملامسه» می‌آورد و نشان می‌دهد که پلیدانگاری تن زنان از آثار اولیۀ دینی برداشت نمی‌شود.

(1) از عمر بن خطاب، خلیفه‌ی دوم مسلمانان، نقل شده است که قبل از آمدن به مدینه ما مردان صاحب اختیار زنانِ خود بودیم، اما وقتی به مدینه آمدیم، زنان خودمختار شدند. مردان به پیام آوراسلام شکایت کردند، محمد بن عبدالله(ص) نیز دستوراتی (بر کتک زدنِ زنان) به آنان می دهد تا کیانِ خانواده حفظ شود. بعد از این زنان (حدود 70 نفر)، به نزد همسرانِ پیام آور می‌روند و از دستور داده شده گلایه می‌کنند، محمد(ص) بعد از دیدن دلخوری و شکایتِ زنان از رأی خود برگشت و خطاب به زنان گفت: «[شوهران‌تان] اختیاردار [بر] شما نیستند - لیس أولئک بِخِیَارِکُمْ». (به نقل از: سنن إبن ماجه، روایت 1985)

 

۰۰/۰۶/۱۶
محمد موسوی عقیقی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی